«ساروخانی» نیز در کتاب «دائره المعارف علوم اجتماعی»، در زمینه تعریف فرهنگ مینویسد: فرهنگ به عنوان وجه ممیزه انسان از دیگر موجودات شامل تمام دستاوردهای جامعه یا گروه نظیر زبان، هنر، صنعت، حقوق، دانش، دین، اخلاق، سنتها و حتی ابزارها میشود.(ساروخانی، ۱۳۷۵: ۱۷۵)
۴-۱-۲- تقسیمبندی انواع تعاریف از فرهنگ
تعاریف متعددی از فرهنگ ارائه شده است که با توجه به نقاط تأکید و تکیه در هر یک از این تعریفها میتوان آنها را دستهبندی نمود. «داریوش آشوری» در کتاب «تعریفها و مفهوم فرهنگ»، که ترجمه کتاب کروبر و کلاکن است، در یک جمعبندی کلی تعاریف فرهنگ را در پنج دسته طبقهبندی نموده و به ارائه تعاریف مختلف آن پرداخته است.
۱-۴-۱-۲- تعاریف توصیفی[۴]
تعاریف توصیفی از فرهنگ عمدتاً به عناصر تشکیل دهنده فرهنگ اشاره دارند. تعریفهای توصیفی از فرهنگ گسترده و عمدتاً تحت تأثیر تعریف تایلور(۱۸۷۱) شکل گرفته است که فرهنگ را کلیت درهم تافتهای میداند که دانش، دین، هنر، قانون، اخلاقیات، آداب و رسوم و هرگونه توانایی و عادتی که آدمی به عنوان عضو جامعه کسب میکند را شامل میشود. تعریف «ویسلر»(۱۹۳۰)، «لووی»(۱۹۳۷)، «مالینوسکی»(۱۹۴۴) و عدهای دیگر نیز در این دسته جای میگیرد.
۲-۴-۱-۲- تعاریف تاریخی
میراث اجتماعی نقطه تمرکز در تعاریف تاریخی از فرهنگ است. «لینتون»(۱۹۳۶) در تعریف خود از فرهنگ اشاره میکند که وراثت اجتماعی فرهنگ نامیده میشود. «ساپیر»(۱۹۲۱)، «مید»(۱۹۳۷)، «پارسونز»(۱۹۴۹) و عدهای دیگر از دیدگاه تاریخی به فرهنگ نگریستهاند.
۳-۴-۱-۲- تعاریف هنجاری[۵]
هسته اصلی این تعاریف تکیه بر قاعده[۶] یا روش[۷] است. تعریف وایسلر(۱۹۲۹) از فرهنگ که آن را شیوه اجتماع یک قبیله میداند از جمله تعاریف هنجاری است.
۴-۴-۱-۲- تعاریف روانشناختی[۸]
آموزش، عادت و یا تعریف فرهنگ به مثابه وسیله سازگاری[۹] و حل مسئله، نقطه تأکید در تعاریف روانشناختی است. «هارت»(۱۹۲۵) فرهنگ را الگوهای رفتاری کسب شده از راه تقلید یا آموزش، «یانگ»(۱۹۳۴) آن را صورتهای رفتار عادتی[۱۰] مشترک در یک گروه یا جامعه و «فورد»(۱۹۴۲) نیز آن را راه حل های آموخته میداند.
۵-۴-۱-۲- تعاریف تکوینی[۱۱]
تعاریف تکوینی، فرهنگ را به مثابه یک فرآورده اجتماعی بشر قلمداد میکنند چنانکه فالسم فرهنگ را مجموعهای از مصنوعات یعنی نظام دستگاهها، ابزارها و عادات زندگی میداند که به دست بشر ساخته شده است و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. (آشوری، ۱۳۵۷: ۷۱- ۳۹)
کروبر و کلاکن در دستهبندی خود علاوه بر تعاریف فوق از تعاریف ساختاری[۱۲] نیز نام میبرند. این دسته از تعاریف نیز به روابط متداخل سازمان یافته و جنبههای تفکیکپذیر فرهنگ اشاره میکنند.(اسمیت، ۱۳۸۳، ۱۵-۱۸) علاوه بر این تقسیمبندیهای دیگری نیز از تعاریف فرهنگ شده است که در یک تقسیمبندی کلی تعریفهای مختلف فرهنگ را به سه دسته تقسیم کردهاند که تعاریف عام و خاص از فرهنگ را در بر میگیرد و شامل تعاریف عام، میانی و خاص است. (رفیع، ۱۳۷۴: ۲۲۶)
۶-۴-۱-۲- نتیجهگیری
بر خلاف تعاریف موجود از فرهنگ، تعریف فرهنگ در نظام اسلامی از خصوصیت و ویژگی خاصی برخوردار است. فرهنگ اسلامی فرهنگی است مبتنی بر نظام اخلاقی که در آن گرایشات و اعتقادات محور قرار میگیرد. در این راستا توسعه فرهنگی نیز حول محور توسعه اخلاق تعریف شده و صورت میگیرد. به عبارت دیگر دین و ارزشهای دینی و اعتقادات نقش اساسی در شکلگیری تعریف فرهنگ دارند و بر سایر حوزهها و سطوح فرهنگی تأثیرگذارند.
«فیاض» در مقالهای با عنوان «تأثیر چگونگی تعریف فرهنگ بر برنامهریزی و سیاستگذاری فرهنگ» پس از بررسی دیدگاههای گوناگون در تعریف فرهنگ اظهار میکند که «تئوریهای فرهنگی غرب چه در بعد دهکده جهانی و چه در بعد تعاریف و مدلهای تحلیلی فرهنگی نمیتواند جوابگوی کشوری مثل ما باشد که دارای فرهنگی کهن و مذهبی میباشد.» (فیاض، ۱۳۷۳)
به نظر میرسد تعریف آقای «فرهی بوزنجانی» تعریفی است که ضمن اذعان به این نکته تعریف جامعی است که به نوعی برای مباحث بعد نیز کارگشا خواهد بود. مطابق این تعریف «فرهنگ مجموعهای از باورها و اعتقادات و ارزشها و نگرشها، نُرمها و هنجارها است که در نحوه گفتار، کردار، اعمال، استفاده از اشیاء، ابراز احساسات، دستساختهها و مصنوعات، جشنها و مراسم، آداب و رسوم، مناسک و شعائر، زبان و لباس نمود و تجلی پیدا میکند و ریشه تاریخی دارد و همواره در انطباق با مسائل محیطی آموخته میشود و موجب انسجامبخشی درونی گردیده و از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود.» (فرهی بوزنجانی، ۱۳۸۸: ۹۰)
این تعریف علاوه بر اینکه به نوعی عناصر تعاریف دیگر را در برمیگیرد، بیانگر عناصر و سطوح فرهنگ نیز میباشد و به نوعی ابتنای فرهنگ بر ارزشها و اعتقادات و تجلی آن در مظاهر ارتباطات انسانی را نشان میدهد. بررسی عناصر و سطوح مختلف فرهنگ ارتباط پوشش و لباس را با فرهنگ و جایگاه آن در فرهنگ را بیشتر نشان میدهد.
۵-۱-۲- عناصر و مؤلفههای درونی نظام فرهنگ
برای فرهنگ سطوح و عناصر متعددی متصور است که آشنایی با این سطوح و لایهها امکان مطالعه فرهنگ را بیش از پیش فراهم می کند. بر این اساس فرهنگ دارای لایههای بیرونی و قابل مشاهده مثل رفتار بیرونی و مصنوعات بشری و لایههای درونی غیرقابل رؤیت میباشد. نظریهپردازان لایهها و سطوح متعددی را برای فرهنگ مطرح نمودهاند. «هافستد» چهار سطح برای فرهنگ در نظر میگیرد. ارزشها، مناسک و آداب و رسوم، قهرمانان، نمادها، سطوح و لایههای متداخل مفهوم فرهنگ هستند. این چهار سطح مانند پوستههای متداخل یک پیاز هستند که در آن نمادها بیرونیترین و ارزشها درونیترین تجلیات یک فرهنگ به حساب میآیند. نمودار صفحه بعد نشان دهنده این سطوح و لایههای فرهنگی از دیدگاه هافستد است. ارزشها به عنوان درونیترین لایه، رفتار بیرونی و درونی افراد را جهت میبخشند و بیرونیترین سطح را نمادها و الگوها تشکیل میدهند که عبارت از ژستها، تصاویر، اشیای فرهنگی، کلمات زبان (ملی و تخصصی)، شیوه لباس پوشیدن، پرچمها، نمادهای موقعیتی و… است. در این سطح، پدیدههای تازه به صورت نمادهای جدید به آسانی ایجاد شده و نمادهای کهنه ناپدید میشوند.
نمودار ۱- سطوح فرهنگ از دیدگاه هافستد
(هافستد، ۱۳۸۸: ۲۰)
از دیدگاه «شاین»[۱۳] نیز فرهنگ را میتوان در سه سطح طبقهبندی نمود. سطوح سه گانه فرهنگ از نظر وی عبارتند از: مظاهر فرهنگ[۱۴]، ارزشها[۱۵] و مفروضات اساسی[۱۶]. پیشفرضها یا مفروضات اساسی عبارت از آن چیزی است که اعضای فرهنگ واقعیت میپندارند و احساس آنها را تحت تأثیر قرار میدهد، اشاره دارد. به عبارت دیگر «از منظر اعضای یک فرهنگ، مجموعه پیشفرضهای آنها درست و حقیقیاند و آنچه فرض میکنند یا باور دارند واقعیت است نوعاً جای بحث و جدل ندارد» (هچ، ۱۳۸۵، ۳۴۵)
ارزشها، اصول، اهداف و استانداردهای اجتماعی موجود در یک فرهنگاند که از اهمیت ذاتی برخوردارند. ارزشها از این نظر که به عنوان معیار قضاوتهای اخلاقی استفاده میشوند، با عواطف ارتباطی تنگاتنگ دارند و علاوه بر آن با هنجارها نیز در ارتباطند.
مظاهر فرهنگ یا مصنوعات هسته فرهنگ است. مظاهر فرهنگ شامل پدیدههایی است که یک نفر میبیند، میشنود و یا لمس میکند و از این نظر شامل مظاهر فیزیکی، رفتاری و کلامی است و مواردی نظیر معماری، محیط فیزیکی، زبان، تکنولوژی و محصولات آن، آفرینشهای هنری، شیوههای لباس پوشیدن، نوع افسانهها و داستانها و …. را شامل میشود. (هچ، ۱۳۸۵: ۳۴۵-۳۵۳)
سطوح فرهنگ در نمودار صفحه بعد نشان داده شدهاند.
نمودار ۲- سطوح فرهنگ از دیدگاه شاین
(هچ، ۱۳۸۵: ۳۴۵)
«سوزان سی شنایدر»[۱۷] و «ژان لویی بارسو»[۱۸] در کتاب «مدیریت در پهنه فرهنگ»، فرهنگ را به اقیانوسی تشبیه کرده و برای آن سطوح و لایههایی بر میشمرند که در اولین سطح آن مصنوعات[۱۹]، آیینها[۲۰] و رفتارها[۲۱] قرار دارند که خود نشانگر چیزهایی است که در اعماق اقیانوس قرار دارد. در سطح دوم و پایینتر ارزشها[۲۲] و باورها[۲۳] قرار دارد که دلایل بروز سطح اول هستند و فرضیات زمینه سازی[۲۴] در اعماق اقیانوس و پایینترین سطح قرار دارند که دستیابی به آنها کار سادهای نیست و باید از طریق تفسیر آنها را استنتاج کرد. سوزان سی شنایدر و ژان لویی بارسو پس از این تقسیمبندی برای هر کدام از این سطوح فرهنگ مصادیقی را ذکر میکنند که یکی از مصادیق مصنوعات و رفتارها طرز لباس پوشیدن است.(سی شنایدر و لوئی بارسو، ۱۳۷۹: ۲۹-۴۵)
۲-۲- پوشش:
۱-۲-۲- مفهوم پوشش
پوشش در فرهنگ دهخدا به معنای «اسم مصدر از پوشیدن و ستر و حجاب» آمده است.(دهخدا، ۱۳۷۳: ۵۰۵۶) در فرهنگ معین نیز در ذیل واژه پوشش به «عمل پوشیدن، جامه و لباس و ساتر و حجاب» اشاره شده است.(معین، ۱۳۸۰: ۸۳۷) در کتاب دایره المعارف بزرگ اسلامی نیز در مورد پوشاک آمده است: «مجموعه جامههایی از پوست و الیاف گیاهی، پشم، کتان و ابریشم و جز آن که آنها را در اصل برای پوشاندن اندامهای بدن و مصون نگهداشتن آنها در برابر عاملهای طبیعی، اقلیمی و آب و هوایی میپوشند».(موسوی بجنوردی، ۱۳۶۷: ۱)
برای لباس در زبان فارسی، واژههای پوشش، تنپوش و پوشاک و افعالی مانند پوشیدن و پوشاندن بکار میرود. «کاربرد واژههای پوشش، پوشاک و پوشیدن نشان میدهد که لباس در فرهنگ ما وسیلهای برای پوشاندن تن و ننمایاندن آن است به طوری که این مقصود و غرض به طور طبیعی در انتخاب واژه جلوهگر شده است. مصدر کلمه لباس نیز همین معنی را در خود دارد. مصدر لبس در عربی به معنی به اشتباه افتادن و چیزی را با چیز دیگر همانند پنداشتن، چیزی را به جای چیز دیگر گرفتن و نیز شبهه و اشکال و عدم وضوح است. لباس از ریشه لبس وسیلهای است برای از نظر دور داشتن شکل اصلی بدن و تغییر شکل دادن و از بین بردن وضوح و مشخصات بدن.» (حداد عادل، ۱۳۵۹: ۴۱-۴۲)
معنای پوشیدگی لباس در کاربرد فقهی آن نیز مد نظر قرار گرفته است و فقها در فصل احکام نماز و نکاح به این نکته اشاره کرده اند. در کتابهای فقهی به جای کلمه پوشش از لغت ستر استفاده شده و از این رو می توان گفت مناسبترین لغت برای بیان مفهوم صحیح پوشش اسلامی لغت ستر است که امروزه از واژه حجاب به جای آن استفاده میشود. واژه حجاب پوشش اسلامی است و خاص زن یا مرد نیست، هرچند این واژه بیشترین کاربرد را درباره زنان دارد.
۲-۲-۲- ریشههای پوشش
شهید مطهری در کتاب «مسئله حجاب» ریشههای فلسفی پوشش اسلامی یا حجاب را ایجاد آرامش روانی، استحکام پیوند خانوادگی، استواری اجتماع و ارزش و احترام زن برمیشمرد. اما به نظر میرسد که این علل و عوامل ناظر به لباس زنان است و با بررسی تاریخی و عمیقتر بتوان علاوه بر آن ریشههای دیگری برای پوشش برشمرد که شامل موارد فوق نیز میباشد. به طور کلی ریشههای فلسفی پوشش را میتوان در پنج بخش برشمرد: (نظیفی و دیگران، ۱۳۸۹: ۷۳-۸۹)
۱- فطرت: پوشش و استتار اندام بدن انسان برخاسته از نوعی تمایل درونی و انگیزه فطری است. بر اساس این انگیزه، فطرت بیدار و سلیم هر فردی به جهت برخورداری از صفت حیا و شرم و خویشتنداری نوعی گرایش و تمایل درونی به رعایت حدود عرفی پوشش دارد که در علم اخلاق از آن به «عفت» تعبیر میشود. قرآن در این زمینه آن گاه که داستان آفرینش حضرت آدم و همسرش حوا را به تصویر میکشد به موضوع نیاز درونی آدم و حوا نسبت به پوشیدگی اشاره کرده است که نشان میدهد قرآن تمایل به پوشیدگی را ناشی از عمق جان انسان میداند.
قرآن کریم پس از بیان مسأله جای گرفتن حضرت آدم و همسرش در بهشت (اعراف، ۱۹) و تأکید خداوند بر خودداری آن دو از نزدیک شدن به درخت ممنوعه، ماجرای وسوسه و فریب شیطان را در آیه بیستم این سوره چنین شرح میدهد: «فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّیْطانُ لِیُبْدِیَ لَهُما ما وُورِیَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما و …» (اعراف، ۲۰) پس شیطان، آن دو را وسوسه کرد تا آنچه را از عورتهایشان برایشان پوشیده مانده بود، برای آنان نمایان گرداند و … » و در ادامه آیات میخوانیم: فَدَلاَّهُما بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذاقَا الشَّجَرَهَ بَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّهِ وَ … پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید پس چون آن دو از [میوه] آن درختِ [ممنوع] چشیدند، برهنگیهایشان بر آنان آشکار شد، و به چسبانیدن برگ [های درختانِ] بهشت بر خود آغاز کردند و… » (اعراف، ۲۲)
علامه طباطبایی ذیل آیه بیستم سوره اعراف میگویند: « «سوآت» جمع «سوأه» و به معنای عضوی است که آدمی از برهنه کردن و اظهار آن شرم میدارد.» (طباطبایی، ۱۳۷۳، ج ۸: ۳۹) خصلت فطری شرم و حیا در پیدایش و تداوم پوشش نقش اساسی داشته است و همین خصلت انسانی یکی از فلسفههای اصلی پوشش آدمی بوده است. بنابراین «حیا اصل ثابتی در فطرت همه انسانهاست که به جنبه روحی انسان برمیگردد. البته مصداقها و مواردی که مردم از آن حیا میکنند، تابع فرهنگ و نظام ارزشی آنهاست و همه امور فطری تقریباً چنین هستند که مصادیقشان تابع فرهنگهاست؛ ولی با این حال، باید آن مصداق هماهنگ با قوانین الهی باشد و اینجاست که لزوم و جایگاه شرع مقدس در امور فطری خود را نشان میدهد و مصداق را در جهت معیار فطری قرار میدهد»(بانکیپور فرد، ۱۳۸۳: ۱۹)
۲- امنیت: این مسئله به تلاش انسان برای حفظ امنیت و سلامت زندگی و نیز حس خطرگریزی او باز میگردد که یکی از نیازهای طبیعی و اولیه حیات بشری است. تأمین امنیت بدن و محافظت از آن در مقابل سرما و گرما و باد و باران، گزند حشرات و حیوانات و نیز در مقابل افراد هوسباز و شرور نشانگر نیاز انسان به پوشش و لباس مناسب است. لباس مناسب به مثابه خانه و مسکن مناسب تأمین کننده این امنیت است. (حداد عادل، ۱۳۵۹: ۶)
۳- زیباییدوستی: صفت زیبایی دوستی و خودآرایی ریشه در نهاد انسان دارد. انسانها از نظر فردی و اجتماعی به لباس زیبا نیاز دارند. لازمه زندگی اجتماعی و روابط اجتماعی مؤثر، داشتن ظاهری متناسب و آراسته است. خودآرایی یا زینت دادن خود بصورت معقول و مشروع در تحکیم روابط انسانی و تقویت بنیان اجتماع نقش مؤثری دارد. از سوی دیگر خودآرایی و زینت کردن اثرات روانی مثبتی نیز در خود فرد دارد. افراد با توجه به سلایق، انگیزهها و سنتهای حاکم بر محیط در انتخاب شکل، جنس و رنگ لباس مورد علاقه خود اعمال نظر میکنند و با جلوهگری از طریق آن به حس خودآرایی و زیباییدوستی درونیشان پاسخ میدهند.
۴- اجتماع: لباس پوشیدن، نشانه اجتماعی بودن انسان است و مانند دیگر جنبههای اجتماعی بودن انسان بر اساس ارزشها و هنجارهای اجتماعی و انتظارات جمعی شکل مییابد. ضرورت همنوایی با اقتضائات فرهنگ غالب و رعایت انتظارات جمعی کمترین هزینهای است که زندگی اجتماعی در ساحتهای مختلف بر افراد تحمیل میکند. در حوزه پوشش نیز جامعه انتظار خویش را نه در چارچوب قالبهای معین بلکه در قالب گزینههای متنوعی مطرح ساخته است که امکان اعمال گزینشهای فردی همواره وجود خواهد داشت.
پوشش و لباس نوعی مرزبندی معقول در روابط میان افراد و تعامل اجتماعی آنان با یکدیگر است که میتواند تبیین کننده ویژگیهای شخصیتی و هویت اجتماعی فرد و عامل تشخص او در جامعه باشد فراتر از این لباس یکی از مؤلفههای مهم فرهنگی هر جامعه است که به نوعی با ارزشهای حاکم بر آن نیز گره خورده است و به عنوان یک ابزار مهم برای شناخت فرهنگها و نیز تمایز میان ملل مختلف و حتی نفوذ در ساختار فرهنگی و ارزشی جوامع بکار گرفته میشود. علاوه بر این مسئله حفظ عفت و حیثیت اجتماعی زنان از تعرض هوسبازان و نگاههای شهوتآمیز که موجب به خطر افتادن سلامت و بهداشت روحی و روانی افراد جامعه میشود از مهمترین پیامدهای اجتماعی لباس و پوشش به حساب میآید.
۵- دین و مکتب: تمام ادیان الهی بویژه دین مبین اسلام پوشش را نیاز طبیعی زندگی انسان و به عنوان یک ارزش قلمداد کرده و لذا ابعاد معنوی آن را مطرح کردهاند، که میتوان گفت دیدگاه اسلام در این رابطه منحصر به فرد است. دین اسلام به در نظر گرفتن ویژگیها و امتیازات انسان نسبت به سایر موجودات در همه احکام و تعالیم رهایی بخش خود نیازهای مادی و معنوی و خواستههای متعالی او را در نظر گرفته است.
۳-۲-۲- عوامل مؤثر بر الگوی پوشش در جامعه
گستره زمانی و مکانی لباس از سویی و نیز پیوند خوردن آن با جنبههای مختلف فردی و اجتماعی سبب شده است تا عوامل متعددی بر این پدیده اثر گذار باشند به طوری که میتوان به لباس از منظرهای متفاوتی نگریسته و مورد مطالعه قرار داد. «لباس پوشیدن شأنی از شئون انسان است و پدیدهای است که تقریباً به اندازه طول تاریخ بشر سابقه و به قدر پهنه جغرافیایی امروزین زمین گسترش دارد. این پدیده با خصوصیات مختلف فردی و اجتماعی انسان در ارتباط است و میتوان آن را از دیدگاههای مختلفی مورد مطالعه قرار داد»(حداد عادل، ۱۳۵۹: ۵). بر الگوی پوشش افراد در جامعه عوامل متعددی اثر میگذارد. در کنار عوامل فردی مؤثر بر الگوی پوشش در جامعه مانند سلایق و شرایط سنی و جنسی سایر عوامل غیرفردی مؤثر بر پوشش افراد را میتوان تحت عناوین ذیل گنجاند: عوامل (نظام) اقتصادی، عوامل (نظام) سیاسی، عوامل (نظام) اجتماعی، عوامل (نظام) فرهنگی و نیز عواملی مانند جغرافیا و اقلیم آب و هوایی.
الگوی پوشش و کیفیت لباس در هر جامعه بیش از آنکه از شرایط اقلیمی، موقعیت تمدنی، اوضاع اقتصادی، نظام سیاسی، موقعیت سنی، جنسی و شغلی افراد و خواستههای شخصی و زیباشناختی افراد اثر بپذیرد از فرهنگ جامعه اثر میپذیرد. لباس انسان نخست تابع فرهنگ جامعه اوست. «همه تغییراتی که در لباس از ناحیه عوامل غیر از فرهنگ ایجاد میشود تابع رابطه لباس و فرهنگ است. اختلاف بین تنپوش مردم جوامع مختلف گذشته از خصوصیات جغرافیایی، اقلیمی و عوامل اجتماعی، اقتصادی، حرفهای و سنتی ناشی از فرهنگ و جهانبینی آن جامعه نیز هست.»(دبیرخانه شورای فرهنگ عمومی، ۱۳۷۲: ۹)
۴-۲-۲- پوشش و فرهنگ
آنچه در مورد لباس از اهمیت خاصی برخوردار است، رابطهای است که بین آن و فرهنگ هر جامعهای وجود دارد، چرا که لباس هر فرد عمدتاً تابع فرهنگ جامعهای است که فرد در آن زندگی میکند. هیچ جامعهای بدون فرهنگ وجود ندارد و هر جامعهای ولو کوچک و عقب مانده دارای فرهنگ خاص خود است که مختص همان جامعه میباشد و برای مردم جوامع دیگر که دارای زمینههای فرهنگی متفاوت هستند، بیگانه و حتی گاهی غریب به نظر میرسد.
فرهنگ هر ملتی تأثیری قوی در جنبههای مختلف زندگی آنها دارد به طوری که اقوام بر اساس فرهنگ خود، بینش خاصی پیدا میکنند و ارزشهایشان براساس فرهنگشان شکل گرفته و مشخص میشود. به عبارت دیگر فرهنگ یک قوم در تمام وجوه مختلف زندگی مردم متجلی میشود. «یکی از عناصر مادی فرهنگ، پوشاک و شیوه پوشیدن آن است که در هر منطقه یک کشور با توجه به آداب و رسوم، سنتها و ارزشهای جامعه از الگوهای خاصی پیروی میکند و نمایانگر عادات و افکار هر فرد و رسوم و آیینهای حاکم بر جامعه میباشد و تحت تأثیر عوامل و شرایط اقتصادی، اجتماعی و اقلیمی شکل میگیرد.» (قائدی شرفی، بیتا: ۱۰-۱۲)
پوشش و فرهنگ رابطهای دو سویه و متقابل دارند. پوشش و لباس از سویی تابعی از فرهنگ است و از سوی دیگر خود به عنوان نماد فرهنگ و ارزشهای خاص هر جامعه و فرهنگ به شمار میرود. لباس مانند خط یا زبان نشانه و نمادی برای فرهنگ به شمار میرود. همانطور که گفتار و نوشتار شیوههایی هستند که به کمک آنها میتوان معانی فرهنگی را بیان کرد و هر جامعهای خط و زبان خاص خود را داراست، شکل، فرم و رنگ پوشاک نیز دارای معانی خاصی است که بستگی تام به فرهنگ جامعه تولید کننده و مصرف کننده آن دارد.
پوشش یکی از زیربخشهای نظام فرهنگی است که هر چند با نظامهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پیوند خورده است، اما پیش از هر چیز و از اولین و برجستهترین نقشهای آن، نقش و زمینه فرهنگی آن است. به عبارتی هر چند پوشش در آغاز شکلگیری اجتماعات بشری نقش حفاظتی داشته اما با توسعه فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی زمینه و نقش فرهنگی آن برجسته و نمادین شده است.
۱-۴-۲-۲- پوشش نماد فرهنگ
در جوامع اولیه پوشاک نقش حفاظتی داشته است اما با توسعه فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی در جوامع و شکلگیری عقاید دینی، پوشاک و نوع رنگ و جنس و شکل و سبک دوخت آن زمینه و نقش فرهنگی یافت و کارکرد اجتماعی و فرهنگی و نمادین آن برجسته شد. (بلوکباشی، ۱۳۸۲: ۱۷)
یکی از نمودهای اصلی فرهنگ هر جامعهای شکل پوشش آن جامعه است. سرنوشت لباس به فرهنگ جامعه و نظام حاکم بر آن گره خورده و ریشه در جان باورهای دینی و ملی و عقاید و رسوم اجتماعی مردم دارد. پوشاک تحت تأثیر ارزشها و هنجارهای حاکم بر جامعه و به طور کلی فرهنگ جامعه میباشد و میتوان گفت نشانگر و مبین فرهنگ آن جامعه است. مثل لباس مردم شرقی مانند هند، چین و ژاپن و لباسهای محلی ایرانی که هم نشان دهنده شرایط جغرافیایی و هم نشان دهنده شرایط فرهنگی جوامع است. حتی نقوش روی لباسها نیز تحت تأثیر فرهنگ مشخص میباشد.
رابطه لباس و فرهنگ به اندازهای قوی است که وقتی یک خارجی و غریبه وارد محیطی میشود نخستین علامتی که او را میشناساند همان لباس اوست. لباس انسان نخست تابع فرهنگ جامعه اوست سپس تابع سلیقه خود او. در هر جامعه نوع و کیفیت لباس افراد علاوه بر آنکه تابع شرایط اقتصادی، اجتماعی و اقلیمی آن جامعه است قویاً تابع فرهنگ (جهانبینی) و ارزشهای حاکم بر فرهنگ آن جامعه و حتی آئینه آن فرهنگ است.(حداد عادل، ۱۳۵۹: ۷ و ۸)
۲-۴-۲-۲- پوشش و هویت و منزلت اجتماعی
راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره : سیاستگذاری و مدیریت پوشش در جمهوری اسلامی ایران از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۸- ...