ردیفشاه را
۱۱۲ - عـرش نگر به جای تخـت آمده پای شـاه را
کعبه نگـر بـه قبـله‌ای، خواسـته جـای شـاه را
معنی و مفهومعرش (فلک الافلاک) را بنگر که به جای تخت، پیش پای شاه آمده تا شاه بر آن بنشیند. کعبه را ببین با آن که خود قبله‌ی اهل عالم است؛ امّا خواهان آن شده است که جای نشستن پادشاه (اخستان) را به عنوان قبله‌ی خود برگزیند و بدان سوی عبادت و نیایش کند.
آرایه‌های ادبیبیت دارای اغراق است، شأن و منزلت ممدوح را به پایه‌ای دانسته که عرش به عنوان تختی برای او به زمین آمده است و کعبه می‌خواهد به سوی او نیایش کند. جای و پای، جناس اختلاف در آغاز دارند .
مقاله - پروژه
۱۱۳ - جام کیان به دسـت شه، زمزم مکیان شـده
بـرمکـیان زکـات چین، گنـج عطــای شــاه را
معنی و مفهومجام شراب کیانی به دست ممدوح من، مانند آب زمزم مکیان، گوارا و شفابخش شده و شاه در بذل و بخشش به جایی رسیده است که خاندان برمکی که نماد بخشندگی و ثروتمندی هستند از گنج بخشش وی زکات برمی‌چینند.
آرایه‌های ادبیمکّه و زمزم، با هم تناسب دارند. جام شراب شاه در گوارایی و شفا بخشی به صورت مجمل به چشمه‌ی زمزم مانند شده است. در مصراع دوم خاندان برمکی را زکات چین بخشش و ثروت شاه دانسته است.بیت دارای غلو است.
توضیحات:
زمزمنام چاهی مقدّس و مبارک در مکّه که معروف است آب آن را اگر بیمار بخورد شفا یابد. اگر گرسنه خورد سیر شود و اگر تشنه خورد سیراب گردد. وقتی اسماعیل با مادر خود، هاجر در سرزمین مکّه تشنه ماندند، هاجر به طلب آب رفت و میان دو کوه صفا و مروه می‌دوید. اسماعیل از تشنگی می‌گریست و پاشنه‌ی پا بر زمین می‌زد که از ردّ پای او، چشمه‌ای برجوشید و به همین جهت آن را زمزم خواندند و برخی گفته‌اند چون بر خدا توکل کردند، جبرئیل آب زمزم را بر ایشان فرستاد و هاجر چون گریه‌ی کودک شنید، بازگشت و آب را دید که بر روی زمین همی رفت، خاک بر گرد آن کرد تا بر جای ایستاد. آن گاه نرم نرم آب فروتر رفت تا چاه گشت. (یاحقی، ۱۳۷۵: ۲۲۹)
۱۱۴ - برده مهنـدس بقا زان سـوی خط نه فـلک
خنـدق حصـن ملـک را حـد سـرای شــاه را
واژگانخندق: گودی که گرداگرد شهری یا لشکرگاهی کنند منع سیل یا عدو را. (دهخدا) حصن: جای استوار که به درون آن نتوان رسید، دژ، قلعه. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهومخداوند بزرگ که مهندس و ترسیم کننده‌ی نقشه‌ی این جهان ماندگار است، خندقی را که به دور قلعه‌ی مملکت و فرمانروایی شاه اخستان کشیده، تا فراز نه فلک امتداد داده و تمام زمین و آسمان‌ها را جزء ملک جاودان وی قرار داده است .
آرایه‌های ادبیمهندس بقا استعاره از خداوند است. حصن ملک اضافه‌ی تشبیهی است.
۱۱۵ - چون ز سـواد شـابران سـوی خزر گذر کند
روس و الان نهـند سـر، خدمـت پـای شــاه را
واژگانسواد: حوالی شهر. (غیاث) شابران: نام شهری و دربندی است از ولایت شروان. (دهخدا) الان: نام ولایتی از ترکستان و بعضی گویند نام شهری است. (برهان)
معنی و مفهومهنگامی که شاه اخستان، از نواحی شروان به سمت خزر حرکت می‌کند، مردم سرزمین روس و الان، تسلیم و آماده‌ی خدمت‌گزاری به شاه می‌شوند و در مقابل پای او سجده می‌کنند.
آرایه‌های ادبیسر نهادن کنایه از تسلیم شدن، آماده‌ی خدمت شدن، سر و پای با هم تناسب دارند. روس و الان به علاقه‌ی حال و محل مجاز از مردم روس و الان است.
توضیحات:
شابران(اسم خاص) در نزهت القلوب نوشته: انوشیروان عادل ساخت، هوایش گرم است و آبش ناگوارنده، حاصلش غله و دیگر حبوبات باشد و در حدود العالم این طور نوشته: شاوران، قصبه‌ی شیروان است به دریا نزدیک و با نعمت بسیارو سنگ محک به همه جهان از آن جا برند. (فرهنگ لغات به نقل از حدود العالم)
روس: اسم مردمی است که روسیه از آن نام گرفته است. این لفظ ظاهراً با نورمان مترادف است و بالاخص به وارگ‌هایی که مملکت «کیف» را تأسیس کردند، اطلاق می‌شده است ولی در همان اوایل هجوم وارگ‌ها به روسیه، لفظ روس اسلاوهای شرقی را نیز فراگرفت و اسم عمومی سرزمین مسکونی آنان گردید. در قرون وسطی مملکت روس (به اصطلاح ما روسیه) به ممالک اسلاوی واقع در جنوب روسیه که عمده‌ترین آنها مملکت «کیف» بود، گفته می‌شد و سپس این نام به قلمرو دولت مسکو تعلق گرفت. (ذزفولیان ، ۱۳۸۷: ۷۱۴)
الان: ارّان، اقلیمی است در کشور آذربایجان، همان جا که امروز مجازاً (به علاقه‌ی جزء به کل) بدانجا نام آذربایجان داده‌اند. صاحب برهان قاطع گوید: ولایتی است از آذربایجان که گنجه و بردع اطراف آن است؛ گفته‌اند ولایتی است کثیرالاطراف در شمال غربی رود ارس و آن که این سوی رود ارس باشد مقابل ارّان ابخاز نامند … این شهر به دست سلمان ابن ربیعه الباهلی در سال ۲۵ ﻫ فتح شد. (همان: ۵۲)
۱۱۶ - ور به سـریر بگـذرد رایـت شـاه، صاحبـش
تـاج و سـریـر خـود نـهد، نعـل بهای شــاه را
واژگانسریر: کشور وسیعی است بین الان و باب الابواب. (فرهنگ لغات)توضیحات، تخت و تخت گاه. (معین) نعل بها: مالی که پادشاه در وقت عبور از موضعی از صاحب آن می‌گیرد به بهای نعل اسب خود که از آن جا عبورکرده است. (معین)
معنی و مفهوماگر علم شاه از سرزمین سریر گذر کند، حاکم سرزمین سریر، تاج و تخت خود را به عنوان هدیه‌ی نعل بها، به شاه اخستان خواهد داد (فرمانروایی ملک را به او واگذار خواهد کرد).
آرایه‌های ادبیسریر و سریر جناس تام دارند .
توضیحات:
سریرمملکتی است میان بلاد الان و باب الابواب و او را پادشاهی است بر سر خود و دینی و ملّتی جداگانه (منتهی الارب). ناحیه‌ی سریر مشرق و جنوب وی حدود ارمنیه است و مغرب وی حدود روم است، با نعمت سخت بسیار، کوهی است و دشتی و گویند که اندر کوه‌های آن پشه باشد هر یکی چند کبکی … ولایت سریر از خزر تا آن جا دوازده فرسنگ است. (دزفولیان، ۱۳۸۷: ۸۱۰)
۱۱۷ - هود هدایت اسـت شاه، اهل سـریر، عادیـان
صَـرصَـر رستخـیز دان، قـــوّت رای شـــاه را
واژگانصَرصَر: تند باد. (غیاث) رستخیز: برخاستن مردگان،رستاخیز، قیامت. (دهخدا)
معنی و مفهومشاه همانند هود (ع) هدایت‌گر و راهنماست و مردم سرزمین سریر، مانند قوم عاد هستند. رای و اندیشه‌ی شاه همچون باد تندی است که خداوند به وسیله‌ی آن عادیان را هلاک کرد (شاه می‌تواند اهل سریر را نابود کند).
آرایه‌های ادبیممدوح را به حضرت هود مانند کرده و مردم اهل سریر را همچون عادیان دانسته است. رای و اندیشه‌ی شاه را در توانمندی همچون باد صرصر دانسته که عادیان را هلاک کرد. بیت تلمیح به داستان حضرت هود و هلاک عادیان به وسیله‌ی باد صرصر دارد .
توضیحات:
هودبه موجب قرآن مجید پیغمبری به نام هود بر قبیله‌ی عاد مبعوث می‌گردد و آنان را به پرستش خدای یگانه دعوت می کند. فقط عدّه‌ی کمی به او می‌گروند و باقی سر از فرمان هود باز می‌زنند. در قرآن مجید مذکور است که قوم عاد از نیروی جسمانی و طول متمتع بوده‌اند و قصر و ابنیه‌ی محکم بنیان داشته‌اند. خداوند به واسطه‌ی نافرمانی، آنان را دچار عذاب می‌سازد. هفت روز باد صرصر بر ایشان می‌وزد و همه‌ی افراد قبیله‌ی عاد جز هود و پیروانش هلاک می‌شوند. (خزائلی، ۱۳۷۱: ۴۲۶)
۱۱۸ - چرخ چو باز ازرق است، این شب و روز چون دو سگ
باز و سـگ اند نامـزد، صیـد و هــوای شــاه را
واژگانباز: نام طایر شکاری. (غیاث) ازرق: نیلگون، کبود.(غیاث) نامزد: مخصوص. (آنندراج)
معنی و مفهومآسمان همانند بازی کبود و شب و روز مانند دو سگ شکاری هستند که این سه، به شکار کردن برای شاه و دوستداری او منسوب شده‌اند .
آرایه‌های ادبیآسمان به بازی کبود و شب و روز به دو سگ تشبیه شده‌اند.
۱۱۹ - مـرغ که آبـکی خورد، سر سوی آسمان کند
گـویی اشـارتی اسـت آن، بـهر دعـای شــاه را
معنی و مفهوممرغ هنگامی که آب می‌خورد سر خود را به سمت آسمان بلند می‌کند، گویی دلیل این سربلند کردن مرغ، اشاره‌ای به دعا کردن برای شاه اخستان می‌باشد (مرغ مشغول دعا برای شاه است).
آرایه‌های ادبیبیت دارای حسن تعلیل است، دلیل سر بلند کردن مرغ بعد از خوردن آب را دعا برای ممدوح دانسته است.
۱۲۰ - دهر شکست پشت من، نیست به رویش آب شرم
ارنـه چنیـن نـداشتـی، مـدح‌سـرای شــاه را
معنی و مفهومروزگار کمر مرا شکست و از این کار خجالت زده و شرمگین نشد، انگار اصلاً شرم و حیا ندارد؛ زیرا اگر شرم و حیایی داشت ستایشگر شاه را این گونه کمر شکسته و عاجز نمی‌کرد.
آرایه‌های ادبیآب شرم اضافه‌ی تشبیهی است. بیت در حرف «ش» و «س» واج‌آرایی دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...